وفات حضرت زینب کبری سلام الله علیها
ای آیینه تمام نمای صبر و ایثار تو را به چه نام بخوانم که نامت یادآور حماسه عاشورا و یادآور اسارت و غربت یتیمان کربلاست . تو را به چه نام بخوانم که نامت در رنج و محنت گره خورده است .
ای بانوی غم! تو هدیه ای از جانب خدا بودی و نه تنها زینت پدر که زینت مادر بودی و زینت خاندان نبوت و امامت … و آمده بودی تا صبر راشر مزده کنی و عشق را بحوت لحضه ای زلالت . آمده ای تا صدق و وفادار به جهانیان بیاموزی و متانت، وقار و ایثار را به نمایش بگذاری . آمده بودی تا رسالت خود را به انجام برسانی . برادر را مونس و یار باشی و قافله حسینی را سالار و اسیران را غمخوار . آمده بودی تا فریاد بلند نطومان باشی در پیچیده در دهلیزی های تاریخ فریادی که پژواک آن هنوز هم از ورای نهان به گوش می رسد .
ای روح بلند پایداری چه گذشت بر تو در آخرین سفرت راه درازی آمده بودی و در تمام طول راه خاطرات سرح خویش را ورق می زدی . از تمام جاده ها بوی برادر را استشمام می کردی و در تمام گذرگاه ها صدای گریه یتیمان رامی شنوی و بی تابی رقیه را که در تمام طول راه پدر را طلب می کرد . زخم خاطرات روحت را آزاده کرده بود . پرنده جانت دیگر در قفس تن نمی گنجید آتش اشتیاق شعله کشیده بود . پس چشم ها را بر هم گذاشتی و بلندترین نغمه وصال را سر دادی .
ای داغدارترین شقایق! تو وارث مظلومیت ستردگی بودی که در خاندان طاهرت نسل به نسل به ارث می رسید و صبر بلندترین واژه ای بود که در تو به ودیعه نهاده شده بود . هیچ قلبی چون قلب تو نسوخت و هیچ چشمی چون چشم تو زیبایی را در صحرای کربلا ندید .
دروصف عقیله العرب حضرت زینب سلام الله علیها
طبع می خواهد که وصف زینب کبری کند
لیک قطره کی تواند صحبت از دریا کند
توسن طبعم در اینجا پای در گل مانده است
مرغ بی پر چون سفر بر عرصه عنقا کند
نطق گویا عاجز است از شرح و ذکر وصف او
کی تواند خامه مدح آن ملک سیما کند
جد پاکش مصطفی، باب کبارش مرتضی ست
مادرش زهرا که مدحش ایزد یکتا کند
چون حسین و چون حسن دارد برادر، هر یکی
ناز بر موسی بن عمران، فخر بر عیسا کند
دختر زهرا که در حجب و حیا و عصمتش
نقش مادر را به خوبی در جهان ایفا کند
در شهامت بود وارث بر علی مرتضی
همت والای او تفسیر کرمنا کند
در شجاعت چون حسین و در صبوری چون حسن
در عبادت پیروی از مادرش زهرا کند
در دریای عفاف و گوهر گنج حیاست
عفتش یاد از حیای مریم عذرا کند
کیست چون زینب که با یک جلوه از نور رخش
رخنه ها در قلب موسی در دل سینا کند؟
کیست چون زینب که در راه رواج دین حق
مو به مو برنامه دین خدا اجرا کند؟
کیست چون زینب کسی کو در ره دین خدا
در جهان دار و ندار خویشتن اهدا کند؟
کیست چون زینب کسی کو با اسیری خودش
خون پاک کشتگان کربلا احیا کند؟
کیست چون زینب که با تدبیر مظلومانه اش
دشمن پست و زبون را تا ابد رسوا کند؟
کیست چون زینب کسی کو در میان دشمنان
چون علی مرتضی در نطق خود غوغا کند؟
کیست چون زینب که او با یک کلام آتشین
تنگ و تاریک، این جهان در دیده اعدا کند؟
کیست چون زینب که در بزم یزید بی حیا
خطبه ای غرا بخواند محشری برپا کند؟
کیست چون زینب کسی کو در دیار کربلا
ناله جانسوز او تاثیر در دلها کند؟
گه به بالین علی اکبر رود در قتلگاه
گه برای تسلیت رو جانب لیلا کند
گاه در آغوش گیرد اصغر لب تشنه را
تا بخوابد آب را در خواب خود رویا کند
گاه دلداری دهد بر مادران سوگوار
گاه دلجویی ز آل و عترت طاها کند
گاه آید بر سر نعش برادر از خیم
از ته دل ناله و فریاد و واویلا کند
گاه هم گیرد ز دست دختران بی پناه
از خیام سوخته رو جانب صحرا کند
دختر شیرخدا و بی گمان خود، شیر بود
کس ندیده شیر را کز روبهان، پروا کند
در جهان املاء دین را کرده انشاء مو به مو
کیست چون زینب که این املاء را انشا کند؟
پیروی باید کند از دخت زهرا و علی
هر که می خواهد که راه دین حق، پیدا کند
روز محشر گر به شکوه لب گشاید بی گمان
محشری دیگر به پا در محشر کبرا کند
دشمنانش در سقر سوزند در نار غضب
دوستانش را مقر در سایه طوبا کند
ای رسولی غم مدار از گیر و دار روز حشر
دختر زهرا اگر از راه لطف، ایما کند